اکثر اوقات ما به جای انجام امور واجب زندگی که به رشد شخصیمان کمک میکند بیشتر درگیر حاشیهها و اموری میشویم –روزمرگی- که نهتنها مسئله ایی را حل نمیکند بلکه باعث میشود از کارهای مهم برنامهریزی شده خود عقب بیفتیم. به عبارت دیگر در پی فرار از کارهای اصلی زندگیمان، به اموری میپردازیم که فقط جنبهی پر کردن وقتمان را دارد و درنهایت هیچ سودی نمیبریم.
در بیشتر مکالماتم با اطرافیانم که در مورد مسائل و مشکلاتشان صحبت میکنند موضوعی بسیار پررنگ است و آن نپرداختن به کارهایی است که جزء مهم، اصلی یا هدفهایی تعیین شدهای است که میخواهند به آنها برسند؛ اما در حین صحبت میبینیم زمانهای زیادی را راجع به موضوعی در حال بحث هستند که حتی بخشی از هدفهای آنها هم نیست؛ بهعبارتدیگر آنها به دلیل اینکه میخواهند از موضوعات اصلی فرار کنند در مورد مسائلی شروع به بحث و گفتگو میکنند و پررنگ جلوه میدهند که نهتنها دغدغه اصلی آنها در حال حاضر نیست بلکه درنهایت هیچ سودی برای بهتر شدن خودشان و زندگیشان ندارد. برای واضح شدن مطلب مثالی میزنم از دوستی که در مورد مشکلش در حال گفتگو با من بود:
این شخص در حال طرح مشکلش از مسائل عاطفی و روابط عاطفی بود و مدام از شرایط فعلیاش در حال شکایت بود و مینالید از اینکه دیگر نمیتواند پیشتر برود و خسته از شرایط کنونیاش است. بعد از گوش دادن به حرفهای این شخص سؤالی که از این فرد پرسیدم ارتباطی به موضوع صحبت او در مورد روابط عاطفیاش نداشت و سؤالم راجع به هدفها و خواستهها و امور روزمرهای بود که او هدفگذاری کرده بود. بعد از مدتی صحبت از آن فضا خارج شد. وقتی خوب نگاه کردم موضوع نگرانی و بههمریختگی این شخص نرسیدن و انجام ندادن هدفهایی بود که در این مدت برای خودش تعیین کرده و انجام نداده بود، نه درگیری عاطفی؛ در واقع او با پیگیری نکردن به امور اصلی خود و کم شدن اعتمادبهنفسش در این مسیر، حل نکردن و باز نکردن ریشه اصلی حال بدش احساس میکرد مشکل و حال نهچندان خوب این روزهایش برای مسائل عاطفیاش است؛ اما بعد از پی بردن به ریشه اصلی مسئله فعلیاش فهمیده بود که علت در جای دیگری از روان او است که نمیتواند رابطهاش را مدیریت کند؛ مثلاً، او دیگر کتاب خواندن روزانه، نوشتن مقاله پایاننامهاش، پیگیری کلاس موسیقیاش، پرداختن به جابجایی که در محل کارش اتفاق افتاده و بسیاری از امور کوچک اما مهم که جزء رشد شخصی خودش است را نادیده گرفته و احساس میکند تمام بههمریختگی ذهنی و روانی او مربوط به رابطه عاطفیاش است.
وقتی ما مسائلمان را درست نمیشناسیم یا نمیتوانیم دقیق ارزیابی کنیم، ممکن است بهاشتباه دچار «سردرگمی شناسایی» شویم؛ بنابراین راهکار مناسب در این مواقع شفاف کردن موضوع است که خیلی اوقات برای خود فرد امکانپذیر نیست به همین دلیل پیشنهاد میشود در این مواقع شروع به نوشتن کنید و با فردی که مورد تائید شماست از مطالبی که نوشتید در مورد مسئله خودتان گفتگو کنید. حین صحبت خیلی از موضوعاتی که به آن اشاره نکردید یا فکر نمیکردید موضوع شما باشد برایتان واضح میشود و راحتتر میتوانید راهحل درست را برای حل مسئلهتان انتخاب کنید.
دارن هاردی در کتاب اثر مرکب در مورد انسانهای ناموفق اینطور مینویسد:
«انسانهای ناموفق اهدافشان را مثل تیلهای که در یک قوطی سرگردان است، در سرشان حمل میکنند، ما میگوییم هدفی که روی کاغذ نوشته نشده است صرفاً یک خیال محض است.» در مورد احساسات ما و افکار روزانهی ما هم اینطور هست شما بهمحض نوشتن احساساتتان روی کاغذ به بخشهایی از احساس خود پی میبرید که قبلاً با حمل آنها در ذهنتان قادر به شناختشان نبودید. یا ارسطو نوشته است: «ما همانی هستیم که مکرر انجام میدهیم.» اگر یک شرایط را مدام تجربه میکنید برای خارج شدن از آن باید کار متفاوتی انجام دهیم در غیر این صورت نتایج یکسان است. اگر در مثال بالا این فرد بخواهد از شرایطی که مدام در حال شکایت از آن است بیرون بیاید اولین قدم برای عمل کردن به شناساییهایی که برایش اتفاق افتاده پرداختن به امور کوچک اما مهم زندگیاش از جمله مطالعه کتاب، رفتن به کلاس موسیقی که مدتها رها کرده بود یا آموزش دیدن در زمینهی مهارتهای ارتباطی و بسیاری از امور که افراد مدتهاست آن را به دلایل مختلف عقب انداختن و بیاهمیت میدانند. درصورتیکه همین موارد بهظاهر بیاهمیت است که حال و احساس آنها را تغییر میدهد و تجربه جدیدی را برایشان دارد. در حقیقت ما به خودمان نمیپردازیم و دنیای بیرونی را که همیشه بازتاب دنیای درونی ماست علت و مقصر شرایطمان میدانیم. کما اینکه ما به خوبی در موقعیتهای مختلف دیدیم که سطح موفقیت ما همیشه موازی سطح پیشرفت شخصی ما بوده است و این دو جدای از هم نیستند.
راهکار…؟
اصلیترین نکته ایی که باید در نظر داشته باشیم این است که راجع به شرایطی که مناسب نیست بنویسیم و صحبت کنیم تا شناسایی واضح اتفاق بیفتد. سپس اهداف و کارهای کوتاهمدتی که میخواستیم انجام دهیم و مدتهاست که به تأخیر افتاده را لیست کنیم و سعی کنیم تا جایی که میتوانیم آنها را کوچک کرده و خودمان را ملزم به انجام آنها کنیم چون در صورت انجام ندادن کارهایی که به خودمان قول میدهیم و اجرایش نکنیم اعتمادبهنفسمان را از دست میدهیم؛ این نکته مهم را نباید فراموش کنیم. با هر بار انجام دادن این لیست شما حال و احساس بهتری را تجربه میکنید و در این حالت شما میتوانید شروع به حل مسئلهای کنید که ابتدا فکر میکردید موضوع اصلی ذهنیتان است. بسیاری اوقات موضوع اولیه ناراحتی، نگرانی و دغدغه شما حل میشود و در بعضی مواقع تازه میتوانید موضوع اولیه را درستتر و منطقیتر واشکافی کنید و به بررسی آن بپردازید.